داستان جالب دختری در کنار ساحل
مردی در کنار ساحل دورافتاده ای قدم میزد. دختری را در فاصله دور دید که مدام خم میشود و چیزی را از روی زمین بر میدارد و توی اب دریا پرت میکند.
هنگامی که نزدیکتر شد دید دختر صدفهایی را که در ساحل گرفتار شدند برمیدارد و در آب میاندازد.
مرد رو به دختر کرد و گفت : میخواهم بدانم داری چیکار میکنی
دختر جواب داد این صدفها را در داخل اب می اندازم. الآن موقع مد دریاست و صدف ها را به ساحل دریا آورده و اگر آنها را توی آب نیندازم خواهند مرد.
مرد گفت : حرف تو را می فهمم ولی در این ساحل هزاران صدف این شکلی وجود دارد. تو که نمیتوانی آنها را به آب برگردانی خیلی زیاد هستند و تازه همین یک ساحل نیست. نمی بینی کار تو هیچ فرقی در اوضاع ایجاد نمیکند؟
دختر لبخندی زد و خم شد و دوباره صدفی برداشت و به داخل دریا انداخت و گفت:
” برای این یکی اوضاع فرق کرد… ! “
عکس دختران ایرانی کلیک کن